قند عسلمقند عسلم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه سن داره

" پرنیان " عزیز دل بابا و مامان

آخرین پست سال 93

سلام عشق مامانی امیدوارم جات توی دل مامانی خوب خوب باشه اینروزا که روزای پایانی سال 93 هست همه درگیر خونه تکونی و خریدن ..   من و بابایی هم چند سری باهم رفتیم بازار خرید کردیم البته بیشتر از اینکه به فکر خودمون باشیم به فکر خرید عیدی واسه دیگران بودیم امروزم مامانی از صبح که بیدار شده همش مشغول تمیزکاریه آخه اگه خدا بخواد فردا صبح بعد از 6ماه دوری از خونواده ها داریم میریم شهرستان .. خیلی خوشحالم  من و تو عزیزدلم دیگه پیش مامان جون میمونیم تا زمانیکه تو دخمل مامانی از تو دلم بیای بیرون و بپری تو بغلم اونوقت بابایی میاد و من و دخملشو با خودش میبره بندرعباس و زندگی شیرین سه نفریمون شروع میشه ...
27 اسفند 1393

حالم خوبه ولی ...

سلام تنها امیدم خداروشکر خیلی خیلی حالم خوب شده و جای عمل دیگه درد آنچنانی نداره .. عصری با بابایی میریم بخیمو میکشم ولی امروز یه خبر بد شنیدم پسر عمه مامانی که 33 سالش بود بخاطر عمل ساکشن که انجام داده بود کلیه هاش از کار افتاد ، دو روز بیهوش بود و امروز فوت کرد .. بیچاره زنش و بچه شش سالش خدا بهشون صبر بده ... ما هم بخاطر شرایطمون نمیتونیم تو این موقعیت بریم برا مراسم ختمش .. دیگه مجبوریم بذاریمش واسه دو هفته دیگه که میخوایم بریم واسه تعطیلات عید  راستی عروسی خاله صدیقه که دو هفته دیگه بود هم دیگه فکر کنم کنسله آخه پسر خالشه  ایشالا برا هیشکی این اتفاقات نیفته ... ...
12 اسفند 1393

روزهای سخت مامان مریم

سلام به عزیز دردونه مامانی که تو این چند روز خیییییییلی اذیت شد دخترگل مامانی !  این سه روزی که گذشته اندازه سه سال به من و بابایی سخت گذشت .. فقط خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که بخیر و خوشی تموم شد..                                                                                            یکشنبه شب ساعت دوازه بود که یه دفه مامانی یه حالی شد .. دل درد همراه با تهوع .. خیلی جدی نگ...
6 اسفند 1393
1